ماجرای خیانت بنی صدر در صحرای طبس
تنها شهید عملیات پنجه عقاب که بود ؟ / حادثه دردناکی که 5 اردیبهشت در صحرای طبس رخ داد
ماجرا از این قرار است که پس از طوفان شن در صحرای طبس و ناکام ماندن عملیات پنجه عقاب که قرار بود با آزادسازی جاسوسان آمریکایی در سفارت این کشور در تهران همراه شود، نیروهای آمریکایی با بر جا گذاشت 5 بالگرد و اسناد محرمانه داخل آنها، سوار بر 5 هواپیما اقدام به فرار کردند.
پس از این اتفاق، تعدادی از نیروهای سپاه به فرماندهی محمد منتظرقائم، راهی محل حادثه شدند تا از بالگردهای به جا مانده از ارتش آمریکا مراقبت کنند، غافل از اینکه بنی صدر که در آن زمان رئیس جمهور و فرمانده کل قوا بود، نقشه دیگری در سر دارد. بنی صدر با دلایل واهی و غیرعقلانی دستور بمب باران بالگردهای به جا مانده از عملیات آمریکاییها در صحرای طبس را صادر کرد. به این ترتیب بالگردها در سه نوبت عصر جمعه 5/2/59 ساعت 6/5 و 10/5 شب و صبح شنبه 6/2/59 ساعت 7 بمباران شدند و در نخستین بمباران بود که محمد منتظرقائم در برابر چشمان همرزمانش به شهاد رسید.
همراهان شهید منتظر قائم درباره روز حادثه چنین گفته اند: ظهر جمعه پنجم اردیبهشت از ستاد مرکزی سپاه تهران با برادر شهید محمد منتظرقائم در یزد تماس میگیرند که خبر رسیده چند فروند هلیکوپتر آمریکایی مردم را در کویر به گلوله میبندد و یک آمریکایی زخمی شده هم در بیمارستان یزد است. بلافاصله در بیمارستانها تحقیق میشود و قسمت دوم خبر تکذیب میشود ولی بعد از ساعتی از دفتر آیتالله صدوقی با سپاه تماس میگیرند که اینجا یک راننده تانکر است و ادعا دارد تانکر نفتش را آمریکاییها در جاده طبس آتش زدهاند. در پی این گزارشها، محمد منتظر قائم تصمیم میگیرد که هر چه سریعتر به منطقه برود و از نزدیک حادثه را بررسی کند. به این ترتیب همراه او راهی محل حادثه شدیم و وقتی به چند کیلومتری منطقۀ فرود رسیدیم، حدود پانزده نفر از برادران کمیتۀ طبس در آنجا بودند و عدهای از برادران ژاندارمری نیز در آنجا حضور داشتند. در منطقه فرود، تعداد هشت جسد متعلق به آمریکایی که در اثر برخورد بالگردها کشته شده بودند، آنجا بودند. قرار شد در آنجا نگهبانی دهیم و مراقب هلی کوپترها و یک هواپیمای 4 موتوره باشیم که در آنجا در حال سوختن بود. شهید منتظر قائم به سمت هلی کوپترها رفت و با خنده گفت: خب این هم 5 هلیکوپتری که در کردستان از دست دادیم، خدا رسانده است. داخل یکی از هلی کوپترها بودیم که فانتوم ها آمدند و هلی کوپترها را به رگبار بستند. ما به سرعت از هلی کوپترها دور شدیم و حدود 20 متر دویدیم و بعد روی زمین دراز کشیدیم. برخی از ما تیر خورده و مجروح شده بودند. اما از برادر منتظرقائم خبر نداشتیم. او آن طرف جاده بود و وقتی به سمتش رفتیم، آرام خوابیده بود و ریگهای کویر با خونش رنگین شده بود.
پیکر شهید منتظر قائم، صبح روز بعد با حضور کم نظیر مردم تشییع و به خاک سپرده شد.