header

دسته بندی :

جامعه و فرهنگ

اشتراک گذاری

1403/03/19

بنویسید خادم/ بخوانید فرشته قصه‌گوی حرم

این همه سال همه خدمتی در حرم سلطان دیده بودیم جز خادم قصه گو. بچه‌ها دورش جمع می‌شوند. خادم دیگری در حرم راه می‌رود و بچه‌ها را دعوت می‌کند برای شنیدن قصه. مادر با نگاه از جای دخترش مطمئن می‌شود.

به گزارش ملت ما، بالاخره بعد از سال‌ها همه خانواده برای سفر به مشهد هماهنگ می‌شویم. به حرم که می‌رسیم سخنرانی دعای کمیل هنوز شروع نشده است. وارد رواق امام خمینی (ره) می‌شویم. سعی می‌کنیم جای خلوت‌تری را انتخاب کنیم. کنار خانم جوانی می‌نشینیم که ریز ریز اشک می‌ریزد و آرام دعایی را زمزمه می‌کند. دختربچه حدودا 5ساله دوان دوان به سراغش می‌آید و با گلایه می‌گوید: «مامان ببین آن پسربچه نمی‌ زاره بازی کنیم. همه ش اذیتمون می‌کنه» مادر به اندازه یک نگاه، چشمش را از مفاتیح برمی دارد و با همان حس می‌گوید: «بهش بگوئید با پسرها بازی کند. مزاحمتان نشود.» دختر بچه به طرف پسر می‌دود. به محض اینکه شروع می‌کنم دعا بخوانم دوباره سرو کله دختر بچه پیدا می‌شود، این بار کلافه تر. «مامان چیکار کنم؟ اون پسره نمی‌ زاره بازی کنیم.» این دفعه مادر توصیه می‌کند یک سمت دیگر رواق بروند.

3696002024-06-08T09:37:57+03:30https://media.mellatema.com/Image/2024/06/202406108503215209_Thum.jpg

دلم پیش استغفارهای اول کمیل است که صدای گریه دختربچه در گوشم زنگ می‌زند. مادرش با اعتراض می‌گوید: «نگذاشتی از دعا چیزی بفهمم. خب بنشین کنارم.» ولی دختر رضایت نمی‌دهد و به سمت بچه‌ها می‌دود. یک دفعه خانم خادمی از راه می‌رسد و بچه‌ها را صدا می‌کند؛ روی چادرش زده است «خادم قصه‌گو». این همه سال همه خدمتی در حرم سلطان دیده بودیم جز خادم قصه گو. بچه‌ها دورش جمع می‌شوند. خادم دیگری در حرم راه می‌رود و بچه‌ها را دعوت می‌کند برای شنیدن قصه. مادر با نگاه از جای دخترش مطمئن می‌شود. من که به لطف غرولندهای دختربچه تا به اینجای مراسم مرتب حواسم پرت می‌شد، از همه بیشتر از دیدن خادم‌ها خوشحال می‌شوم.

13336002024-06-08T09:37:57+03:30https://media.mellatema.com/Image/2024/06/202406108527624401_Thum.jpg

مراسم که تمام می‌شود، بچه‌ها شاد و خندان به سمت مادرها می‌روند. در یک دستشان نقاشی است و در دست دیگر شکلات. انقدر این صحنه شیرین است که نمی‌شود از آن گذشت. به سراغ خادم‌ها می‌روم؛ معصومه جباری و کلثوم سادات مهرنبویان. بچه‌ها دلشان نمی‌آید بروند. خودم را در بینشان جا می‌دهم و سر صحبت را با خادم‌ها باز می‌کنم.

3386002024-06-08T09:37:57+03:30https://media.mellatema.com/Image/2024/06/202406108557996144_Thum.jpg

شیرین‌ترین آموزش کودک در سایه مادر

کلثوم السادات مهرنبویان یکی از خادمان قصه گوی سیار است. سه سالی است که بچه‌ها با قصه‌هایش کیف می‌کنند. از بعد از کرونا با کبوترانه کار خود را آغاز کرده و حالا در قسمت قصه گویی سیار مشغول به کار شده است. مرکز کبوترانه سالهاست که در صحن پیامبر اعظم (ص) برقرار است. مادران زائر، کودکان خود را در این مرکز به خادمان حرم می‌سپارند و با آرامش به زیارت می‌روند. از مهرنبویان می‌خواهم از موضوع قصه‌ها و نوع کارشان برایمان بگوید. خادم قصه گو می‌گوید: «قصه‌هایی که برای بچه‌ها تعریف می‌کنیم، موضوع اخلاقی دارد. چون بچه‌ها قصه دوست دارند، آموزش‌هایی که لازم است هر کودکی بداند را در قالب قصه به بچه‌ها یاد می‌دهیم. مثلا چگونه مهربانی کنیم یا کارهای خوب انجام دهیم یا چطور اشتباه نکنیم. اگر در رواق دارالولایه باشیم چند ساعتی جابه جایی نداریم. اکثرا گروه اول که قصه را گوش می‌کنند، آنقدر ذوق دارند که می‌گویند خاله می‌شود دوباره بنشینیم و قصه گوش کنیم؟ ما هم می‌گوئیم بله بمانید. برای بچه‌ها قصه‌های متنوع تعریف می‌کنیم تا قصه تکراری نشنوند. »هنوز یکی دوتا از بچه‌ها کنارشان مانده اند. خانمی دخترش را صدا می‌زند که بروند ولی دختر ملتمسانه به خادم قصه گو می‌گوید: «فردا شب هم حرم هستید؟» خادم قصه گو با محبت به دختر بچه می‌گوید: «بله خاله. ما هر شب حرم هستیم.» دختر بالاخره دل می‌کند و به امید فردا به طرف مادرش می‌رود.

2706002024-06-08T09:37:57+03:30https://media.mellatema.com/Image/2024/06/202406108391603711_Thum.jpg

«هدیه زهرا» پای ثابت قصه‌های خادم

مهر نبویان با ذوق می‌گوید: «چند سال پیش دختری بود به نام هدیه زهرا. وقتی داخل صحن برای بچه‌ها قصه می‌گفتیم خودش را می‌رساند. مادرش می‌گفت: از خانه که راه می‌افتد به عشق این می‌آید که در حرم قصه گوش کند. بچه‌هایی که سن کمتری دارند به مادرهایشان می‌گوئیم نزدیک‌تر بنشینند تا بچه‌ها با آرامش قصه را گوش کنند. مادرها همیشه می‌گویند: خدا خیرتان بدهد ما با خیال راحت زیارت می‌کنیم. »

2706002024-06-08T09:37:57+03:30https://media.mellatema.com/Image/2024/06/202406108410050353_Thum.jpg

پذیرایی خانه‌ام با چاشنی قصه است

خاله قصه‌گو لبخندی روی صورتش می‌نشیند و می‌گوید: «یک روز از سمت چایخانه می‌آمدم یک بچه با ذوق از دور دوید طرفم و گفت: سلام خاله جان! هر چه فکر کردم یادم نیامد این دخترخانم را کجا دیدم. دختر بچه گفت: یادتان هست برایمان قصه گفتید؟ خیلی خوشحال شدم که بچه‌ها انقدر برنامه ما را دوست دارند که در خاطرشان می‌ماند. »میخواهم بدانم قصه گویی برای بچه‌ها چه تاثیری در زندگی شخصی‌شان گذاشته است. مهرنبویان جواب می‌دهد: «احساس می‌کنم از وقتی با بچه‌ها هستم صبورتر شدم. بچه‌هایی هم که خانه ما مهمانی می‌آیند، می‌گویند آخ جان برایمان قصه می‌گوئید و من با قصه از آن‌ها پذیرایی می‌کنم. »

2706002024-06-08T09:37:57+03:30https://media.mellatema.com/Image/2024/06/202406108425329389_Thum.jpg

حلاوت خاطره‌های خوش قصه گویی به جان خادم نشسته است. از وقت‌هایی می‌گوید که جمله‌ای تمام خستگی را از تنش برده است. مهرنبویان می‌گوید: «وقتی در شیفت‌های رواق هستیم 4 ساعت یک سره باید قصه بگوئیم. قصه‌ها نباید تکراری باشد. دخترخانمی در شبهای ماه مبارک رمضان هر شب با مادرش می‌آمد. بعد چند شب تا وارد رواق می‌شدیم، با سرعت به طرفمان می‌آمد و می‌گفت: خاله سلام باز آمدید قصه بگوئید؟ من برم بچه‌ها را جمع کنم بیاورم. یک بار هم مادری که از قم آمده بودند می‌گفتند: ای کاش این طرح را برای حرم حضرت معصومه (ع) هم پیشنهاد بدهیم.»

بچه‌های خارجی پای قصه‌های خادم امام رضا(ع)

به ذهنم می‌رسد بچه‌های خارجی که به حرم می‌آیند چطور از این برنامه استفاده می‌کنند؟ مهرنبویان می‌گوید: «زائران پاکستانی یا هندی از همان اول که می‌آیند بچه‌هایشان می‌نشینند. حتی ممکن است اصلا قصه را متوجه نشوند ولی انقدر آن فضا را دوست دارند که دلشان می‌خواهد کنارمان بنشینند. »صحبتمان که به اینجا می‌رسد، معصومه جباری، هم می‌آید؛ همان خادمی که بچه‌ها را برای قصه شنیدن صدا می‌کرد. دختر بچه‌ای همراهش است که مامان صدایش می‌کند. جباری می‌گوید: «زینب خانم را از سه ماهگی‌اش با خودم در شیفتهای حرم می‌بردم. حالا که مدرسه می‌رود عصرها به درسش می‌رسم و شب به حرم می‌رویم. در بارداری همه جا می‌رفتم. وقتی زینب به دنیا آمد نمی‌خواستم پیش کسی بگذارمش. می‌خواستم خودم تربیتش کنم. دخترم چون از بارداری همراهم بوده، بسیار صبوراست و همراهی‌ام می‌کند. به زینب گفته ام، تو باید کمک دست من باشی. به بقیه هم می‌گویم دخترم همکار من هست. »

زینب آرام در کنار مادرش نشسته و شکلک‌هایی قصه گویی را مرتب می‌کند. شاید از نظر هر بچه‌ای این جذابترین شغل یک مادر باشد؛ «خادم قصه گو». هم همجواری با امام رئوف و هم شنیدن قصه در ساعتهای مختلف. آن هم قصه‌های متنوع که تقریبا تکراری نیستند.

5906002024-06-08T09:37:57+03:30https://media.mellatema.com/Image/2024/06/202406108443776031_Thum.jpg

خادمی که امام رضا (ع) انتخابش کرد

داستان خادم شدن جباری از یک خواب شروع شد. 17 سال بیشتر نداشت. یک شب در خواب دید که به زیارت امام رضا (ع) رفته است. ولی انگار این زیارت با زیارت‌های دیگرش فرق داشت. یک خانم نورانی را دید که چوب پرسبزی که مخصوص خادمان حرم است را به معصومه هدیه کرد. از خواب که بیدار شد، حس عجیبی داشت. هنوز شیرینی خوابش در ذهنش بود ولی تعبیرش را نمی‌دانست. به عالمی که تعبیر خواب می‌دانست مراجعه کرد. تعبیر خوابش این بود که امام رضا (ع) انتخابش کرده است. حالا خوابش تعبیر شده و 20 سالی است که به زائران خدمت می‌کند.

2706002024-06-08T09:37:57+03:30https://media.mellatema.com/Image/2024/06/202406108477129049_Thum.jpg

خادمانی که دل مادران را شاد می‌کنند

جباری از حس خوب مادران زائر می‌گوید: «در مدت کوتاه یک ربع الی بیست دقیقه که برای بچه‌ها قصه می‌گوئیم، هم آموزش می‌بینند هم در محیط امنی کنار مادرشان هستند. مادر زیارت می‌کند و بچه از شنیدن قصه لذت می‌برد. خانواده‌ها خیلی تشکر می‌کنند و برایشان خیلی خاطره قشنگی است. درقصه گویی سیار کار خادم سخت‌تر است. صدای بلندگوها خیلی زیاد است. مربی باید خیلی از حنجره‌اش استفاده کند و اینکه باید بچه‌ها را جذب کند. در هر شب از ساعت 7 تا 10 طول می‌کشد. هر شب برای 4 گروه از بچه‌ها قصه می‌گوییم. »

قصه‌هایی که هیچ وقت تکراری نیست

برایم جالب می‌شود که این همه قصه را از کجا می‌آورند. وقتی بچه بودیم کلا دوتا قصه می‌شنیدیم. بز زنگوله به پا و کدوی قلقله زن. دیگر وقتی مامان شروع می‌کرد به قصه گفتن جمله جمله‌اش را از حفظ با او تکرار می‌کردیم. وقتی یاد این قصه‌های تکراری می‌افتم با خنده می‌پرسم: «چطور قصه تکراری نمی‌گوئید؟ مگر چند تا قصه بلدید؟»جباری می‌گوید: «در اداره نخبگان حرم اتاقی است که پر از کتاب و نمایش عروسکی و داستان است. از آن کتابها استفاده می‌کنیم تا قصه‌های تکراری نگوئیم و کتابها و داستانهایمان مرتب به روز می‌شود. »

5486002024-06-08T09:37:58+03:30https://media.mellatema.com/Image/2024/06/202406108304587735_Thum.jpg

اسامی که در دفتر حرم امام رضا (ع) ثبت می‌شود

هر سال تعداد زیادی زائر از کشورهای عرب زبان مخصوصا از عراق به حرم امام رضا (ع) می‌آیند. خادمان قصه گو حتی کودکان عرب را هم از این برنامه محروم نمی‌کنند. جباری می‌گوید: «اگر مهمان عرب داشته باشم، با زبان عربی دعوتشان می‌کنم و از بچه‌های عرب می‌خواهیم تلاوت سوره داشته باشند. برای بچه‌ها توضیح می‌دهم این بچه‌ها از کربلا آمده اند. گاهی اوقات وقتی اسم بچه‌ها را ثبت می‌کنیم دوست دارند اسم دوستانشان را هم ثبت کنیم. کلی ذوق می‌کنند از اینکه اسم دوستانشان هم در دفتر امام رضا (ع) ثبت می‌شود. »

3666002024-06-08T09:37:58+03:30https://media.mellatema.com/Image/2024/06/202406108328996928_Thum.jpg

خادمی از بدو تولد

صحبتهای جباری که به اینجا می‌رسد زینب خانم با ذوق می‌گوید: «تازه به بچه‌ها هدیه هم می‌دهیم. گاهی یک برگه نقاشی و اگر مناسبت خاصی باشد، مثل دهه کرامت، کتاب داستان یا پیکسل. با شکلات هم از بچه‌ها پذیرایی می‌کنیم.» چقدر ذوق می‌کنم وقتی این دختربچه از حالا به نوعی خادم امام رضا (ع) است.اصلا از حالا چرا؟ از وقتی به دنیا آمده خادم بوده است.علامه طباطبایی جمله معروفی دارند که می‌فرمایند: «همه امامان ما رئوف هستند، اما رأفت امام رضا (ع) حسی است!». این محبت را همه ما تجربه کردیم. حتی بالاتر از تجربه؛ همیشه با این حس زندگی کردیم. اما نکته قشنگ ماجرا اینجاست که هر بار به حرم امام رضا (ع) می‌رویم، یک اتفاق جدید، یک حس محبت جدید را تجربه می‌کنیم. این بار هم، محبتی که در قالب داستان، این بچه‌ها را با عشق جذب کرده است.

منبع: فارس

انتهای پیام/

آدرس کوتاه شده صفحه

خبر مرتبط

عمو قناد از بیمارستان مرخص می‌شود

اشتراک گذاری

shareItem1shareItem2shareItem3shareItem4shareItem5

ارسال نظر

captcha
ارسال نظر