گفتگو با مریم کورهپز کارافرین نمونه مشهدی که معلم خوبی در راه اندازی کسب و کارهای خرد است
از 12 سالگی کسب و کار خودم را راه اندازی کردم
فاطمه عسگری نیا/ مریم خانم متولد بهمن 1361 است، اما در 42 سالگی کوله بار تجربیاتش در حوزه کارآفرینی و راه اندازی کسب و کارهای خرد آنقدر زیاد است که بخش زیادی از زنان بیسرپرست یا بد سرپرست شهر مشهد و سایر شهرهای کشور با راهنماییها و مشاورههای رایگان او بساط کسب و کارهای خانگیشان را راهاندازی کردهاند.
یک عروسک و هزار قصه
قصهاش را اینگونه روایت میکند:«من عاشق درس و مشق بودم ، به خاطر همین همیشه دفتر و کتابهایم در خانه پهن بود همین مسئله باعث میشد تا خواهر کوچکترم به بهانه بازی و سرگرمی، سراغ این دفتر و کتابها بیاید و مانع درس خواندن من شود. یک روز که از این وضعیت کلافه شده بودم تصمیم گرفتم یک سرگرمی جدید و جذاب برای او درست کنم. سراغ مجله زن روز رفتم که در خانه داشتیم و از میان الگوهایی که در مجله بود الگوی یک عروسک را انتخاب و شروع به دوخت آن کردم. البته که کار آسانی نبود اما بالاخره موفق شدم بعد از خراب کردن دو عروسک ،عروسک سوم را ترو تمیز بدوزم طوری که خودم عاشق عروسک شدم و از سر ذوق و شوقی که داشتم فردای آن روز، عروسک را به مدرسه بردم.»
مزه شیرین اولین دستمزد
عروسک پارچهای و جذاب مریم، حسابی مورد توجه خانم معلم قرار گرفت تا جایی که از او خواست دوخت این عروسک را در کلاس به دوستانش هم آموزش بدهد و او میپذیرد. این پیشنهاد آموزش، نقطه شروع فعالیتهای جدی مریم در حوزه کسب و کارهای خرد بود:« بعد از این جریان، با کمک و راهنمایی معلمم همین دوره آموزشی را فصل تابستان در مراکز آموزش هنرهای دستی وابسته به آموزش و پرورش دنبال کردم و برای اولین بار موفق شدم 200 تومان دستمزد بگیرم ،با این پول، با دوستانم در اردوی مدرسه همراه شدم و کلی هم سوغات برای خانواده خریداری کردم.»
مزه اولین دستمزد آن، چنان به مذاق مریم خانم، شیرین میآید که تصمیم میگیرد رشتههای هنری دیگر را هم فرا بگیرد و نسبت به آموزش آنها به دیگران اقدام کند.
مریم هر سال بزرگ و بزرگ تر میشود تا به دوره دبیرستان می رسد و موفق می شود این دوره را هم در کنار آموزش مستمر رشته های هنری به پایان برساند. دوره دبیرستان را که تمام می کند سرنوشت دوستش او را حسابی تحت تاثیر قرار میدهد:« دوستم از بچههای بهزیستی بود بعد از اتمام دوره تحصیل یا باید در دانشگاه قبول میشد یا از زیر چتر حمایتی بهزیستی خارج میشد اما از آنجا که اولا قبولی در دانشگاه در آن دوران کار آسانی نبود و از طرف دیگر هنری بلد نبود که با تکیه بر آن بتواند زندگی مستقلی داشته باشد بالاجبار به ازدواج با مردی که 20 سال از او بزرگتر بود تن داد و این مسئله برای من بسیار تلخ و دردناک بود. همانجا بود که تصمیم گرفتم کاری برای این بچهها کنم . »
فصل نوی زندگی در دانشگاه
مریم 2 سال بعد از اخذ دیپلم وارد دانشگاه شد.با همان دغدغه همیشگی و آرزویی که در سر داشت. به خاطر همین به محض آشنایی با دوستان جدید در دانشگاه این دغدغه را مطرح و از آنها میخواهد در صورت امکان یاریاش دهند:« دوستانم با این پیشنهاد موافقت کردند و قرار شد هر کدام از ما هر هنری که داریم به صورت رایگان به بچههای بهزیستی آموزش دهیم اما برای اجرای این تصمیم نیاز به اخذ مجوز ورود به مراکز بهزیستی داشتیم، مجوزی که بدون تاسیس یک تشکل مردم نهاد و رسمی کردن فعالیتهایمان امکان نداشت.»
مریم و دوستانشان دست به دست هم میدهند و سرانجام در سال 90 تشکل مردم نهاد جوانان نصرت را به ثبت میرسانند و بلافاصله فعالیتهای آموزشی خود در مراکز بهزیستی را برای دختران آغاز می کنند :« چند سالی این فعالیتها را دنبال کردیم تا این که مقطع تحصیلیمان تغییر کرد و دانشگاهایمان تغییر کرد اما این دلیلی نشد برای تعطیلی فعالیتهای خیرخواهانه آموزشیمان، گروه 50 نفره ما طی تفاهمی که با شهرداری مناطق مختلف مشهد به امضا رساند نسبت به برگزاری دورههای آموزشی در مساجد و فرهنگسراها اقدام کرد.»
تاسیس بازارچههای فروش محصولات زنان
در سایه فعالیتهای آموزشی این گروه، زنان بسیاری بودند که نسبت به تولید محصول اقدام میکردند اما جایی برای عرضه این محصولات تولیدی نداشتند موضوعی که تبدیل شد به دغدغه تازه گروه جوانان نصرت :« یک روز که قرار بود مراسم جشن میلاد امام رضا(ع) را در مشهد برگزار کنیم و برای انجام هماهنگیهای لازم به شهرداری رفته بودم با خانمی روبرو شدم که بساط دستفروشیاش توسط ماموران شهرداری جمع شده بود و او که انگار تمام زندگیاش رفته بود به شدت گریه و زاری میکرد. دیدن این صحنه مرا به شدت تحت تاثیر قرار داد . همانجا با خودم فکر کردم اگر در کنار مراسم جشن میلاد، بازارچهای برای فروش محصولات زنان سرپرست خانوار ایجاد کنیم این گروه هم به درآمدی میرسند. بلافاصله موضوع را با مسئولان شهرداری مطرح کردم و اتفاقا مورد استقبال قرار گرفت تا اولین بازارچه خوداشتغالی زنان در مشهد راه اندازی شود.»
استقبال از بازارچه از سوی زنان سرپرست خانوار در بخش عرضه محصول و از سوی مردم برای خرید به حدی زیاد بود که حالا هر ماه این بازارچهها در مشهد برپا می شود :«با تکرار این بازارچهها کم کم خیرین به ما پیوستند و کار و فعالیتهای ما در حوزه آموزش و خودکفایی زنان سرپرست خانوار بیشتر و بیشتر شد.»
دنبال ارزوهایم رفتم
مریم کورهپز بعد از این که خیالش از زنان سرپرست خانوار و بد سرپرست راحت میشود فرصتی پیدا میکند تا دنبال آرزوهایش برود:« از کودکی عاشق گل و گیاهان بودم و به خوبی انواع درختان، گیاهان دارویی و .. را از هم تمیز میدادم همیشه دوست داشتم در حوزه گیاهان دارویی و فراوری آنها فعالیت کنم . بعد از این که متوجه شدم به بیماری کبد چرب مبتلا شده ام و مجبور شدم برای درمان سراغ گیاهان دارویی بروم تصمیم گرفتم به آرزوهایم جامه عمل بپوشانم و دنبال این آرزو رفتم آن هم با سپری کردن دورههای آموزشی و البته مطالعات بسیار»
فراگیری دورههای کشت و فرآوری گیاهان دارویی هم نمیتواند عطش مریم خانم را در حوزه راهاندازی کسب و کارهای جدید کم کند به خاطر همین تصمیم میگیرد با راهاندازی واحد تولید سبزیجات آماده به خصوص سبزی خورشتی سرخ شده و خشک شده کم کم وارد بازار صادرات هم بشود:«در حال حاضر از فناوریهای روز برای این کار استفاده میکنیم تا محصولی که به دست مشتریان به خصوص مشتریان خارجی میرسد از کیفیت بالایی برخوردار باشد، برای انجام این کار هم به صورت دورهای هنگام سفارشات از 5 تا 25 بانوی سرپرست خانوار را دعوت میکنیم تا در آماده سازی محصولات به ما کمک کنند البته بانوانی که ما را یاری میدهند بعد از فراگیری نحوه انجام کار همین کسب و کار را برای خودشان راه اندازی می کنند.»
آموزش رایگان کسب و کارهای خانگی به زنان اولویت اول مریم کوره پز است چرا که معتقد است بسیاری از کسب و کارهای خانگی به خاطر آشنا نبودن زنان با چند و چون کار به شکست منجر می شود بنابراین برای جلوگیری از این شکست باید آموزش ببینند و من در این آموزش، کنارشان هستم .