از سلطه استعمار تا رقابت همکاریجویانه؛ چرا قاره آفریقا مهم است؟
به گزارش گروه سیاسی ملت ما، مدتهاست که قاره آفریقا با ظرفیتهای فراوان آن به مقصد سفرهای دیپلماتیک مقامهای کشورهای مختلف جهان تبدیل شدهاست؛ موضوعی که از نگاه دولت سیزدهم ایران به عنوان دولتی که توازنبخشی به حوزه سیاست خارجی را طی دو سال اخیر در دستور کار قرار داده، دور نماندهاست.
بنابراین «سیدابراهیم رئیسی» رئیسجمهوری ایران در کنار توسعه و تعمیق روابط با همسایگان و منطقه، بازیگران حوزه آسیای شرقی و حتی فراتر از آن، بازیگران منطقه کارائیب و حیاط خلوت آمریکا، این بار در روزهای آتی قدم در خاک قاره آفریقا میگذارد؛ سفری که هدف از آن «تقویت روابط با کشورهای دوست و همسو و در راستای تنوعبخشی به مقاصد صادراتی و ایجاد زمینههای همکاری سیاسی و تجاری»، عنوان شدهاست و سه کشور کنیا، اوگاندا و زیمباوه در جریان این سفر سه روزه، میزبان رئیسجمهوری کشورمان و هیات همراه او خواهند بود.
این نخستین سفر یک رئیس جمهور ایران به قاره آفریقا پس از 11 سال است که در راستای سیاست خارجی جامع، متوازن با هدف افزایش حضور تهران در اقتصاد حدود 600 میلیارد دلاری قاره آفریقا صورت میگیرد؛ قارهای با 54 کشور و مساحت تقریبی 31 میلیون کیلومتر مربع که معادل 24 درصد از سطح زمین و مساحتی معادل سه برابر اروپا است.
با نگاهی به تاریخ قاره آفریقا نام کشورهای استعمارگر زیادی همچون فرانسه، انگلستان، ایتالیا، آلمان، پرتغال، بلژیک و اسپانیا به چشم میخورد که با اهداف و ابزارهای مختلف، طی چند قرن تمام قاره آفریقا را تحت کنترل درآوردهبودند.
اما نفوذ و سیطره کشورهای غربی بر آفریقا با آغوش باز بازیگران این پهنه جغرافیایی همراه نبود و نتیجه یک روند خونین و متکی بر زور عریان بود. بنابراین به درگیری و جنگهای خشونتآمیزی با مردم بومی منجر شد که در برابر نفوذ غرب مقاومت میکردند.
افزون بر غارت معادن، منابع و محصولهای کشاورزی و دامپروری آفریقا، قوانین آنها در ارتباط با زمین و مالیات به خشم مردم بومی دامن زد. پس از سال 1900 میلادی (1278)، اروپا تغییراتی را در حکومت استعماری با هدف افزایش درآمد از مستعمرهها کلید زد. این تغییرات شامل گرفتن زمین از مردم آفریقا و دادن آن به تعداد فزاینده اروپاییان مستعمرات بود.
تغییرات دیگر، معرفی مالیاتهایی مانند مالیات بر آلونکها بود که آفریقاییها را مجبور میکرد برای مهاجران اروپایی کار کنند. به این دلیل که مالیاتهای جدید باید به صورت نقدی پرداخت میشد و نه با دادن گاو یا محصولات کشاورزی که پیشتر انجام میگرفت. بنابراین استثمار کارگران آفریقایی توسط کارفرمایان اروپایی بر نارضایتی روزافزون مردم محلی افزود.
بنابراین به تدریج جنبشهای مقاومت در آفریقا اوج گرفتند. در مستعمرهها با تعداد رو به رشد مهاجران اروپایی، تقاضا برای زمین و نیروی کار بیشتر، تنشها را بین مقامهای استعماری و جوامع سفیدپوست ساکن در مستعمرات افزایش داد. زمین های بیشتری از آفریقاییها گرفته شد و برای اسکان در اختیار اروپاییها قرار گرفت. در واکنش به این تحولات، برخی از قبایل، ضد مقامهای استعماری سازماندهی شدند.
یکی از رئیسان قبایلی که قیام مسلحانه را علیه قدرت استعماری بریتانیا سازماندهی کرد، رئیس قبیله «زولو بامباتا» بود. او از از دست دادن زمینهایی که مردمش متحمل و مالیات یک پوندی که مجبور به پرداخت آن شدند، رضایت نداشت اما این قیام نیز همانند دیگر جنبشها پس از یک سال در نهایت سرکوب شد و رئیس بامباتا به همراه 3000 نفر از پیروانش کشته شد.
قیامهای مشابهی نیز در شرق آفریقا، جنوب غرب این قاره و زیمبابوه رخ داد که همه آنها سرکوب شدند. در تانزانیا و شرق آفریقا جنبش «مجی مجی» در سال 1905 (1283)سازماندهی شد. این شورش ضد سیاستهای کار اجباری و مالیاتی بود که توسط دولت آلمان به مردم تحمیل شدهبود؛ کشوری که در حال اجرای یک طرح مرتبط با پنبه برای افزایش صادرات خود بود.
آلمانیها برای اجرای طرح خود، آفریقاییها را مجبور کردند که به جای محصولهای اصلی سنتی خود، پنبه بکارند. در جریان قیام مجی مجی حدود 75 هزار تن از اهالی بومی این قبیله جان خود را بر اثر سرکوب آلمانیها و بروز قحطی از دست دادند. اگرچه این قیام و دیگر قیامها ناموفق بودند اما دولتها را بر آن داشتند تا در مورد زمین و شیوههای کار تجدیدنظر کنند. ضمن اینکه این قیامها باعث افزایش آگاهی سیاهپوستان به حکومت استعماری شد و آنها را تشویق کرد تا برای دفاع از حقوق خود بایستند و خواستار پایان دادن به حکومتهای استعماری شوند.
نظم استعماری پس از جنگ جهانی اول در آفریقا ایجاد و در این فضا، آفریقا به معنای واقعی کلمه توسط کشورهای غربی تقسیم شد. بنابراین فعالیتهای استعماری که تا این دوره ادامه داشت، از این زمان به نظم استعماری «رسمی» تبدیل شد.
در این دوره، کشورهای غربی تصمیم گرفتند قاره را به گونهای به اشتراک بگذارند که پویایی درونی یا ساختار اجتماعی آن را نادیده بگیرند و با اولویت دادن به بهرهبرداری اقتصادی، به ایجاد نظامهای مورد نظر خود تمایل داشتند. از این رو فرانسه، انگلستان، ایتالیا، آلمان، پرتغال، بلژیک و اسپانیا با کاربردهای مختلف، تمامی قاره آفریقا را زیر کنترل خود درآوردند.
استعمار نو در آفریقای پساجنگ جهانی دوم بیشتر با استعمارگری فرانسه شناخته میشود. اگرچه حضور فرانسه در آفریقا به اواخر قرن شانزدهم باز میگردد اما دوره اصلی گسترش استعمار با اشغال الجزایر در قرن نوزدهم آغاز شد. در این برهه، فرانسه ناچار شد که «استقلال رسمی» مستعمرههای خود را بپذیرد.
در حالی که فرانسه بر روی کاغذ مدیریت خود را واگذار میکرد اما با قراردادهای استعماری خود با کشورهای آفریقایی، شرایطی را قید کرد به عنوان نمونه کشورهای «مستقل» جدید را وادار به پرداخت هزینه زیرساختهای ساخته شده توسط فرانسه در دوره استعمار کرد. بنابراین 14 کشور آفریقایی که مستعمرههای سابق فرانسه بودند، همچنان به پرداخت این هزینهها ناگزیر شدند.
بنابراین «مالیات استعماری» به فرانسه از زمان به اصطلاح استقلال آنها رایج شد. فرانسه با ایجاد کشورهای «مشترک المنافع» یا همان «اتحادیه کشورهای همسود» مشتمل بر بازیگران فرانسوی زبان از قطع رابطه مستعمرههای سابق خود با پاریس جلوگیری کرد.
این در حالی است که فرانسه در بسیاری از نسلکشی ها در قاره آفریقا نقش فعالی داشت؛ سلاح تهیه و با قدرتهایی که نسلکشی را انجام میدادند، همکاری کرد. فرانسه در طول 132 سال استثمار و اشغال الجزایر از سال 1830 (1208)به بعد، میلیونها الجزایری را با تیراندازی یا سوزاندن آنها در کورههای آهک کشت. تنها در دوره بین 1945 (1324) و استقلال بیش از یک میلیون نفر کشته شدند.
در سال 1994 میلادی (1373)، روند مشابهی در رواندا اتفاق افتاد و واحدهای نظامی فرانسه به طور مستقیم از درگیری حمایت کردند. فرانسه با ارائه تسلیحات و آموزش نظامی به نسلکشان محلی، تاثیر مستقیمی بر مرگ نزدیک به یک میلیون نفر داشت. تعداد کشته شدگان در تونس، سنگال، نیجر، موریتانی، کامرون، بورکینافاسو، گابن، گینه و بنین هنوز مشخص نیست.
پس از قرنها استعمار و کشتار آفریقاییهای از سوی پاریس، اینک زبان رسمی 27 کشور از 54 کشور آفریقایی فرانسوی است. فرانسه ذخایر ملی 14 کشور آفریقایی از جمله بنین، بورکینافاسو، گینه بیسائو، ساحل عاج، مالی، نیجر، سنگال، توگو، کامرون، جمهوری آفریقای مرکزی، چاد، کنگو، گینه استوایی و گابن را در اختیار دارد. کشورهای آفریقایی نیز باید ذخایر پول ملی خود را نزد بانک فرانسه سپردهگذاری کنند. خزانهداری فرانسه سالانه حدود 500 میلیارد دلار درآمد و عایدی از آفریقا دریافت میکند.
فرانسه تقریبا پشت هر کودتای نظامی است که در کشورهای آفریقایی رخ میدهد. رهبرانی که نمیخواهند به فرانسه مالیات بپردازند یا بر خلاف این دستور عمل کنند قربانی یک ترور یا کودتا میشوند. در سالهای اخیر در مجموع 67 کودتای نظامی در 27 کشور آفریقایی رخ دادهاست. 61 درصد کشورهای آفریقایی که کودتا در آنها رخ داده، مستعمرههای سابق فرانسه بودهاند.
همان طور که پیشتر اشاره شد، قاره آفریقا با جمعیتی افزون بر 1 میلیارد و 400 میلیون نفر که در 54 کشور زندگی میکنند، میزبان بیش از 18 درصد از کل جمعیت جهان است؛ جمعیتی جوان و رو به رشد که میتواند ضمن بازار مضرق، تامینکننده نیاز کشورها برای نیروی کار ارزانقیمت باشد.
کشورهای آفریقایی در صدر کشورهایی با جمعیت جوان قرار دارند به عنوان نمونه نیجریه در حال حاضر با 6.9 بالاترین نرخ باروری را در کره خاکی به خود اختصاص داده به این معنی که یک زن در این کشور آفریقایی به طور متوسط در طول زندگی خود هفت فرزند خواهد داشت.
از لحاظ شمار بالای نرخ باروری به جز افغانستان (در رتبه چهاردهم)، همه 30 کشور برتر جهان در قاره آفریقا قرار دارند. در واقع، تخمینزده میشود که آفریقای کنونی 1.4 میلیارد نفری تا سال 2100 (1479) به 2.5 میلیارد نفر افزایش خواهد یافت در حالی که بیشتر قارهها از نظر رشد جمعیت در واقع یکنواخت خواهند بود.
افزون بر جاذبه جمعیتی، اشتیاق برای دستیابی به منابع زمینی و زمینی در ابتدا با تعیین فلزات گرانبها و معادن استراتژیک بسترساز گرایش بسیاری از بازیگران غربی به استعمارگری و کشورهایی چون ایران، چین، هند، ترکیه و غیره به تقویت همکاریهای متقابل شدهاست.
نخستین کشورهای استعمارگر غربی که در قاره آفریقا مستقر شدند به طور عمده به تجارت علاقه داشتند. پنبه از کشورهای مصر، سودان و چاد؛ قهوه از آنگولا، اتیوپی، کامرون و اوگاندا؛ کاکائو از غنا، کامرون و توگو؛ الماس از سیرالئون و آفریقای جنوبی؛ مس از زامبیا؛ لاستیک از غنا؛ گونههای حیوانی از سومالی و ولتا و در سالهای بعد عاج، ادویهجات، ترشیجات و روغن نخل به کالاهای تجاری قابل توجهی تبدیل شدند.
برخورداری قاره آفریقا از مواد معدنی مانند نفت، گاز طبیعی، الماس، اورانیوم، مس، کبالت و طلا باعث شد که استعمارگران بعد از جنگ جهانی اول فعالیت خود را در قاره سیاه به اوج برسانند.
بوتسوانا پس از روسیه و کانادا یکی از بزرگترین تولیدکنندگان الماس در جهان به شمار میرود و غنا و آفریقای جنوبی در ذخایر طلای خود برجستهاند. نیجریه و آنگولا دارای بزرگترین ذخایر نفت هستند و گاز طبیعی یکی از منابع مهم زیرزمینی لیبی و موزامبیک است. نیجر و نامیبیا از جمله کشورهای آفریقاییاند که بیشترین اورانیوم در آنها استخراج میشود.
در مجموع، جای تعجب نیست قارهای که دارای 30 درصد از ذخایر معدنی و 40 درصد طلای جهان، 90 درصد از کروم و پلاتین، بزرگترین ذخایر کبالت، الماس، پلاتین و اورانیوم در کره خاکی، 65 درصد از زمینهای قابل کشت جهان، 10 درصد از منابع آب شیرین تجدیدپذیر داخلی سیاره، 8 درصد از گاز طبیعی و 12 درصد از ذخایر نفت دنیا را در اختیار دارد، برای همکاری کشورهای مختلف از جمله ایران هدفگذاری نشود.
انتهای پیام/